...

اخر هفته ی قبل رو رفتیم، باغ کرج، خیلی خوش گذشت و واقعا بعد این اثاث کشی چسبید.از الودگی فرار کردیم به تازگی هوا 

پسرم داره روز به روز شیرینتر میشه، امروز کلی با صدا خندید برام، خیلی کیف کردم، کلی صداهای بامزه  از خودش در میاره، آغووو  . غووون، و هر کی از کنارش رد بشه رو یه جوری صدا میکنه، یعنی منو بغل کنید، بلند کنید، کلی خنده دار شده

میخوام برای خودم یه کار خونگی راه بندازم،امیدوارم بتونم، به این تنوع  و تلاش احتیاج دارم.

علی قول داده کمکم کنه

شاید بعدا بگم که چه کاریه، فعلا عملی نشده


دلم براتون تنگ شده، من باید باز خوش هیکل شم،

چیزی که این روزا غمگینم کرده، شیر خشکی شدن پسرمه! شیر من نیومد که نیومد ، حسرت میخورم که نیومد! پسرم دلم میخواست، بچسبونمت به تنم و تو با اشتیاق شیر بخوری، من دست بکشم به موهات و نازت کنم، و تو بخندی و شیر بخوری

افسوس...

نظرات 2 + ارسال نظر
جودی یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 09:54 ق.ظ

عزیزززز دلممم منم دلم واست تنگ شده.الهی فدای این گل پسر بشم من،از طرف من ببووووس این عزیز دوست داشتنی رو.
امیدوارم بتونی کاری که میخوای رو شروع کنی شادی جونم.الهی همیشه خوشحال و موفق باشی گلم.
چقدر حیف که این حس شیرین رو نمیتونی داشته باشی :((

جودی دوستت دارم

شراره یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 02:45 ب.ظ

شادی توروخدا براشیرخشکی شدن پسرت غصه نخور.من دختربزرگم باشیرخشک بزرگ شد.یعنی دوست نداشت شیرخودم روبخوره علیرغم اینکه برا اون شیرهوبی داشتم.دخترکوچیکمم شیرخودمو دوست داشت وولی من اینبارشیرکم داشتم وباهزار زحمت تا 11 ماهگی رسوندمش ولی بعدازاون دیگه واقعا شیری نداشتم.ببین هردوتاشونم خداروشکربزرگ شدن.و واقعا معتقدم شبرخشک راحتتره چون تجربه هردوتاشونو دارم.حداقل میدونی که بچت سیره وشبارو چندساعت پشت سرهم میخوابه.کلی باشیرخودم 24 ساعته سینه ام تودهن بچست وواقعانمیدونم سیرشده نشده و... وکمردرد خود مادرهم بماند.توفقط به الانش نگاه نکن که کوچیکه وکم میخوره.تصور کن نزدیک 2 سالشه ووقتی به سینه مادر چسبیدکع ول نمیکنه.ازاینروزهای پسرت لذت ببر وفکروخیالهای بیخودنکن وغصه بیخودنخور

واقعا با حرفات ارومم کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد