شنبه رفتم پیش دکترم، و در خیالات خودم فکر میکردم، تکلیف زایمانم رو روشن میکنه، اما امان از دهانی که بی موقع باز شود، گفتم اره، دیروز خیلی کم تکون خورد، ما هم رفتیم بیمارستان و گفتن هیچی نیست!!! اقا گفتن ما همانا و هول کردن دکتر همانا و نوشتن شونصدتااا ازمایش و سونو و ان اس تی، حالا هر چی گفتم به خدا امروز خوب بوده، منظم بوده تکوناش، انگار نه انگار، دیگه وزن و فشارم رو گرفت و معاینه کرد، وای چقدر معاینه درد داشت!!! داغون شدم، یعنی، گفت هنوز بچه بالاس و باید پیاده روی کنی،
وقتی برگشتیم خونه، نماز خوندیم و منم شروع کردم تو خونه پیاده روی، نیم ساعت منظم و به شکل پنگونی که تو کلاس یادمون دادن، بعدش رفتم دسشویی و یه لک بزرگ قهوه ای دیدم، خیلی ا لش ترسیدم، 9 ماه بود که هیچ خون و لکی ندیده بودم، خلاصه به مامانم گفتم و تصمیم گرفتیم زنگ بزنیم دکترم، تا بهش زنگ بزنیم بازم ازم خونریزی دیدم، خلاصه زنگ زدیم و دکترم گفت شاید اثر معاینه اس، اگه کمتر شد که هیچ، اگه کم نشد سریع برو بیمارستان ، منم میام. خلاصه تا 12 شب مدام لک دیدم، اما کمتر شد، و دردی هم نداشتم،
فکر کن این وسط به علی هم زنگ زدم که اماده باش و بیاااا، اونم بنده خدا هاج و واج مونده بود!!!
خلاصه روزی بود برای خودش، صبح دیروزم با خواهرم رفتیم، سونو و ان اس تی رو فوری انجام بدیم، که خیلی خوب بود، من نی نی رو باز دیدم، و دکتر گفت حرکاتش خوب و نرمال ه و نگران هیچیش نباش،پسر نازم شده 3241 گرم، ناز مامان، قربون شکل ماهت که تو شکم مامان خوابیده بودی، قبل سونوی بیوفیزیکال کلی اب قند خوردم، که شما تکون بخوری نفسک،
دکتر نجابت یه تیکه ادات رو اورد و گفت از این پسراس که بهش میگی بیا مامان، شل و ول میگه، میاااااااااام. کلی از دستش خندیدم، تو ان اس تی هم چندان فعال نبود بچه ام، اما درکل نرمال و خوب بود، فدای صدای قلبت شم، جیگرررررم،
راستی دیروز خبر خوشی بهم رسیده و کارهامون در یه قدمی انجام ه البته به لطف خدا، تو تمام مراحل کارمون، حضور وپشتیبانی خدا رو بدجوری حس کردم، مرسی خدا برای واسطه کردن ادم های خوب، که به لطف تو هوامون رو داشتن، دوستت دارم خدا
علی میگه، این پسر خوش روزی هااا، همینجور داره کارهام خوب پیش میره ، قربونتون بشم، مردهای زندگی من
مردای زندگی من ...این روزای نقل دهن منه.
واااااای دختر اگر بدونی بچه چقدر شیرینه
خدا برات حفظشون کنه الهی، این مردها رو
عاشق بغل کردن پسرمم، دلم بوسیدنشو میخواد
چقدر نگران شدم که لک دیدی.ولی خداروشکر که کمتر شده و اتفاقی پیش نیامد.فدای نی نی بشم من.وای چقدر منتظر تولدش هستم.نی نی خوش قدم.الهی سالم و سلامت بدنیا بیاد.الهی که زایمان راحتی داشته باشی شادی.
خیلی خوشحالم کارهاتون به خوبی داره پیش میره.الهی به سرانجام برسه و خبر خوشش رو بنویسی.بووووووس
جودی جونی، لک دیدن روزای اخر نشانه شروع زایمان و باز شدن دهانه ی رحم ه، معمولا، اتفاقا من از دیدنشون یکمی خوشحال شدم، چون فکر کردم نی نی داره میاد




الهی فدات شم که این قدرررررر ماهی توووو، دوستت دارم دوست گلم
پس خداروشکر.الهی زودتر پسر قند عسلی رو در آغوش بگیری.منم دوستت دارم مهربووونم.بوووس
قربونت بشم